گویش های محلی چنار

ساخت وبلاگ

به نام خدا وباسلام خدمت همه عزیزان بزرگواری که کانال چنار بهترین روستای آباده را پی گیری میکنند.
تصمیم دارم.برای مدتی سر شما را با گویش های آمیانه واصیل خودمان آشنا کنم،
۱-بِرمَ-برای مَن
۲-بِر ای-برای این
۳-بِرتو-برای تو
۴-بِراو-برای او
۵-بِرشُما-برای شما
۶-بِر اونا-بَرای آنها
۷-بِر اینا- برای اینها
۸-ای بِرمَ-این برای من
۹-ای برتو-این برای تو
۱۰-ای بِراو-این برای او
۱۱-ای بِر ای-این بَرای این
۱۲-ای بِراینا-این برای اینها
۱۳-ای بِراونا-این برای آنها
۱۴-ای بِر شُما-این برای شُما
۱۵-ای خُوبِر مَ-این که برای من
۱۶-ای خُو بِرتُ-این که برای تو
۱۷-ای خُو بِراو-این که برای او
۱۸-ای خُوبِرشما-این برای شما
۱۹-ای خُوبِر اینا-این برای اینها
۲۰-ای خُوبِر اونا-این برای آنها
باسلام روز جمعتون بخیر.انشاالله که جمعه خوبی رادرکنار خانواده داشته باشید.
ادامه گویش ها وکلمات آمیانه خودمان،
بِلَم-بگُذارم
بِلا-بٍگُذار
بِلی-بِگُذاری
بِلَند-بِگُذارَند
بِلید-بِگُذارید
بٍل بٍلَم-بٍگُذار بِگُذارَم
بِل بٍلند-بِگُذار بِگُذارَند
بٍل بٍلیم-بِگُذار بِگُذاریم
بِل بِرَه-بِگُذار بِرَوَد
بِل بِرَم-بِگُذار بِرَوَم
بِل بٍریم-بِگُذاربِرَویم
بِل بِرَن-بِگُذاربِرَوَند
بِل تاشِه-بِگُذار رَد شَوَد
بِل تاشَم-بِگُذار‌ رَدشَوَم
بِل تاشیم-بِگُذار رَد شَویم
بِل تاشَن-بٍگُذار رَد شَوَند
بِل بِلَم-بِگُذار بِگُذارَم
بِل بِلیم-بِگُذار بِگُذاریم
بِل بِلَند-بِگُذارَند بِگُذارَند
بِلی میلَم-بِگُذاری میگُذارَم
بِلی میلیم-بِگُذاری میگُذاریم
بِلی میلَند-بِگُذاری میگُذارَند
بِل بیبینَم-بِگُذار بِبینم
بِل بیبینیم-بِگُذار بِبینیم
بِل بیبینَن-بِگُذار بِبینَن
بِد بیبینَم-بِدِه بِبینم
بِد بیبینیم-بِدِه بِبینیم
بِد بیبینَن-بِدِه بِبینَند
میلی بِرَم-میگُذاری بِرَوَم
میلی بِرِه-میگُذاری بِرَوَد
میلی بِریم-میگُذاربرَویم
میلی بِرَن-میگُذاری بِرَوَند
بِلی میرَم-بِگُذاری میرَوَم
بِلی میرِه-بِگُذری میرَود
بِلی میریم-بِگُذاری میرَویم
بِلی میرَن-بِگُذاری میرَوَند
میلی تاشَم-میگُذاری رَدشَوَم
میلی تاشِه-میگُذاری رَد شَوَد
میلی تاشیم-میگُذری رَدبِشیم
میلی تاشَن-میگُذاری رَد شَوَند
میلَم-میگُذارَم
میلی-میگُذاری
میلیم -میگُذاریم
میلَند-میگُذارَند
میلید-میگُذارید
میلَم بِلی-میگُذارم بِگُذاری
میلَم بِلید-میگُذارم بِگُذارید
میلَم بِلَند-میگُذارَم بِگُذارَند
نَمیلی بِلَم-نَمیگُذاری بِگُذارَم
نَمیلی بِلیم-نَمیگُذاری بِگُذاریم
نَمیلی بِلَند-نَمیگُذاری بِگُذارَند
نَمیلی بِلِه-نَمیگُذاری بِگُذارَد
نَمیلَم بِلی-نَمیگُذارَم بِگُذاری
نَمیلم بِلید-نَمیگُذارَم بِگُذارید
نَمیلَم بِلَن-نَمیگُذارَم بِگُذارَند
بِلی بِلَم،میلَم بِلی،نَلی بِلَم،نَمیلَم،نَمیلَم بِلی
معنی جمله بالا،اگر بگذاری بگذارم،میگذارم بگذاری،نگذاری بگذارم،نه میڱذارم،نه میگذارم بگذاری،این داستان دو تا راننده هست که یکی تهرانی بود،یکی آباده ای،تو یکی ازخیابانهای تهران دنبال پارک میگشتند،همزمان باهم جای پارکی پیدا میکنند،سرپارک کردن که من پارک کنم تو پارک کنی دعواشون میشه.راننده ای که آباده ای بوده به راننده تهرانی میگه،بِلی بِلَم میلَم بِلی،نَلی بِلَم،نَه میلَم نَه میلَم  بِلی
یعنی اگر بگذاری من اول پارک کنم میگذارم توهم پارک کنی،اگر نگذاری من اول پارک کنم،نه من پارک میکنم نه میگذارم تو پارک کنی،
 
منتظر ادامه گویش های خودمانی باشید،ظهرجمعتون بخیر
گویش های محلی با حرف  الف
اُو-آب
اُو بُخور-آب بِخور
اُو هَه- آب هست
اُرچینه-راه پله
اُفتید-اُففتاد
اُرسی-کَفش
اُرشک-بادگِلو
اُویاری-آبیاری
اُوسار-اَفساراُلاغ یا هر حیوانی
اُوزیمبُو-غدای شُل وآبکی
اُو پیازوک-به نوعی غذا بود به خاطر صرفه جوئی در هزینه،غذائی بود که باپیاز سرخ کرده وروغن حیوانی وآب ونمک درست میکردند ونون در آن تلیت میکردند ومیخوردند،اتفاقا خیلی غذای خوش مزه ای بود چون باروغن اصیل حیوانی درست میشد
اُوهُری-صحرائی است بین شهرستان اقلید وسرحد.که در گذشته چناری ها برای تهیه کُما وجاشیر که خوراک زمستانی الاغ وگاو بود به آنجا میرفتند.کُما را با کاه مخلوط میکردند آذوغه الاغ بود.وجاشیر رابا کاه مخلوط میکردند آذوغه گاو بود
اُوله-آبله
اُما که میم آن تشدید داشته باشد،در حقیقت نوعی بی احترامی به طرف مقابل بود.که با بازکردن پنجه های یک دست.یا هر دودست روی سر طرف مقابل،میگفتند اُما تو کُلِت،یعنی خاک تو سرت،معنائی بدین مضمون
اُوس-آبستن
اُو کُلوخ-به آبی که بعد از بیل زدن باغهای انگور میدادند میگفتند اُو کُلوخ
 
او،اِی،ها،وقتی تخمه خربزه را به زمین میکاشتیم،موقعی که سبز میشد وسر از خاک در میآورد،دشمن این  گیاه کبوتر ها بودند،و چون کبوترها صبح زود قبل از طلوع آفتاب برای خوردن دانه یا هر چیز هجوم میآورند،بنا بر این میرفتیم کبوتر ها رابه پرانیم تالطمه به محصول نزنند،این شعار رامیدادیم،کفتر پرونم،غلاغ پرونم او،اِی،ها،او،اِی،ها
اُوشوم-آویشن
اَخُوَه-خمیازه،یا دَهن دَرِه
اَلُم-اَرزَن
اَیُر-نوعی موش بزرگ.که معمولا در باغها پیدا میشود،این جانور آفت بادام،گردو،وخیلی ازمحصولات کشاورزی است،
ای رُوی-این جوری،این طوری
اِنگار-مثل اینکه
اِنگار ما راکِردی-یعنی مارافراموش کردی،
اٍسفالت-آسفالت،
اِشکنه-این هم نوعی غذاست.که معمولا باپیاز وروغن.گوجه فرنگی.نمک وزردچوبه درست میکنند.البته اشکنه انواع مختلف دارد.وفکر کنم در همه جا به آن اِشکنه میگویند،
آلشت-عوض
آلِشتی-عوضی
آسپرپروک-نوعی وسیله بازی بچه ها بود،قرقره های چوبی نخ را به دونیم میکردیم،وچوبی از سوراخ آن عبور میدادیم وروی زمین  میچرخاندیم،
آتیلا-رطیل،حشره سمی وخطرناک
آسک-نوعی آسیاب دستی که از دوقطعه سنگ ضخیم وگرد که در وسط آن سوراخ بود وقطعه چوبی از آن گذشته بود،وسنگی که رو قرارداشت یک سوراخ در کنار آن بود واز آن هم قطعه چوبی  گذشته بود.که بدین وسیله با یک دست سنگ روئی را میچرخانیدند.وسنگ زیرین ثابت بود،وهرچیزی که میخواستند با آن خرد کنند.با دست دیگر در سوراخ وسط میریختند وبدین وسیله خُرد میکردند،
آفتُوَه-آفتابه،
آفتُوی-به کشمشی که در زیر نور آفتاب خشک میکردند.آفتُوی میگفتند،
اِشکَرِه-نوعی سنگ که معمولا در بعضی نقاط زمین وجود دارد.وآن قسمت زمین حاصلخیز نیست،البته سنگ سختی نیست.مثل سایر سنگها،
آسیُو-آسیاب.جائی که گندم یا جو را تبدیل به آرد میکنند،
اَرچاقو-نوعی چاقوی دندانه دار است که بیشتر کشاورزان با آن سروکار داشتند،این وسیله در گذشته برای وجین کردن بعضی محصولات بود،واَرچاقو دو نوع بود.فنری وغیر فنری،با اَرچاقوی فنری معمولا درفصل زمستان درختان انگور راحَرس میکردند.که امروزه قیچی های باغ بانی جای آن راگرفته،با ارچاقوی غیر فنری برای وجین کردن بعضی محصولات استفاده میشد.مثلا یونجه وشبدر را در گذشته با ارچاقو میبریدیم،
آخِرِه-به جائیکه برای الاغ یا گاو آذوقه میریختند.آخٍرِه میگفتند،آخِرِه را با آخِرَت اشتباه نگیریم،خداوند آخِرَت همه ما راخَتم به خیر کند انشاالله،
آفتُوِه لَگَن-از این وسیله در قدیم در مهمانی های اشرافی استفاده میشد.بعد از صرف غذا.یک آفتابه کوچک ویک لگن کوچک بود میآوردند.و ارباب ها دستشان همان جا میشستند،معمولا این  آفتابه لگن از جنس برنج ساخته شده بود،چون در آن زمان ها قاشق نبود وبا دست غذا میخوردند این وسیله یک وسیله تشریفاتی بود،
آراشت-آرایش کردن،
اِسپَک-میله های فلزی داخل رینگ دوچرخه یا موتورسیکلت را اِسپَک میگفتیم
آباجی-همشیره،خواهر،
اَنَک-مسخره کردن،ادای کسی را در آوردن
 
اَنَکُم کِردی-یعنی مسخره ام کردی
آروغن.
آروغن چیست.اصلا این واژه از کجا آمده.چرا اسم این نوع غذای خوردنی را آروغن گذاشته اند.کُلا فلسفه وجودی آروغن از کجا آمده،
آروغن .یک نوع کاچی است.اما چرا به آن آروغن گفته اند،
باید برگردیم به بیش از یک قرن پیش.معمولا در آن زمانها مردم کمتر  گاو ماده شیر ده نگهداری میکردند.من خودم کاملا بخاطر دارم حدود۶الی۷دهه قبل در همین چنار خودمان بیش از دو الی سه گاو ماده وجود نداشت.یادم هست یک گاو ماده خانواده مش قولملی داشت.یک گاوشیرده هم خانواده مش شکرالله.در آنزمان  که هنوز ماشین های کشاورزی درچنار خودمان راه پیدا نکرده بود.بیشتر از گاو نر برای شخم زدن زمین استفاده میکردند.به همین دلیل.گاو نر درچنار فراوان بود ولی گاو شیر ده کم بود.هم اکنون ماشینهای کشاورزی جای گاو های نر راگرفته ودیگر گاو نر پیدا نمیشود.واما درگذشته بیشتر مردم گوسفند بُز نگه میداشتند.همه خانواده ها معمولا چند راس بز راداشتند.گوسفند پشمینه هم درچنار به ندرت نگه میداشتند،
خوب.اجازه بدید بطور اختصار در مورد کیفیت وکمیت انواع شیرها ی حیوانی صحبت کنم.
از میان همه شیر ها ومحصولات لبنی.شیر بُز خوشمزه ترین شیر هاست.وبه همین دلیل.ماستی که از شیر بُز بدست میآید.پنیری که با شیر بُز درست شود.وروغنی که ازشیر بُزتهیه شود.از نظر رنگ .بو.کیفیت وخوشمزگی اصلا قابل مقایسه با هیچ نوع شیری مثل شیر گوسفند پشمینه.شیر گاو ویا شیر گاو میش نیست.
وبدین ترتیب شیر بُز بهتر از شیر میش.وشیر میش بهتر از شیرگاو میش وشیر گاومیش بهتر شیر گاو میباشد،
حالا همه این فلسفه چینی را کردم تا نتیجه بگیریم که چرا  اسم این غذای خوردنی را آروغن گذاشته اند،
متاسفانه امروزه در همه جاچه در روستا ها وچه در شهر ها گاو های شیرده جای گوسفندان راگرفته اند وبر عکس گذشته.دیگر کمتر کسی گوسفند بز نگهداری میکند،
درگذشته های بسیار دور.احتمالا عده ای دور هم جمع شدند.تا یک سنی راپایه گذاری کنند.به این نتیجه رسیدند.که درشبی که داماد به حجله میرود.خانواده عروس معجونی تهیه کنند وفردای آن شب که داماد خسته وکوفته ازحجله بیرون میآید.این معجون را برای داماد بفرستند.تاجبران مافات شود.وانرژی که از داماد در آن شب کاسته شده جبران شود،
در نتیجه.فکرهایشان روهم میریزند که اگر این مخلفات را در هم کنند وبه آن روغن اصیل گوسفندی اضافه کنند.معجونی مقوی به دست میآید.وچون مواد اولیه واصلی آن روغن بوده لذا اسم آن را آروغن میگذارند،
شاید اکثر شما بخاطر داشته باشید.درقدیم وقتی بعضی شخصیت ها یا مثلا ارباب ها رامیخواستند با احترام خطاب کنند.یک آی با کلاه به پیشوند اسم آن شخص اضافه میکردند.
مثلا.آمحمد،پدر نبی خان،آرضاقلی.همان شخصی که یک باغ مخروبه ای سالها اون طرف گِل خاری یا قبرستان فعلی چنار بنام او بود.وهم اکنون .این باغ آباد شده است،یا مثلا آحسین پدر مش محمد ومش مرتضی وبگم جان،آخلیل،آهدایت،آجعفرقلی،آجعفر پدر مش خان باباوحاجی خان،
پس نتیجه میگیریم که وقتی به فکر تهیه  این غذای مقوی می اُفتند.آن رابهترین غذا میدانند.در نتیحه اسم آن را آروغن میگذارند.
خوب.مواد اولیه آروغن چیست.مواد اصلی آن روغن است.مقداری آرد گندم.ادویه مخصوص که از داروهای گرم تهیه شده.به همراه مغز بادام.مغز پسته.پودر نارگیل.زعفران.وبرای شیرین کردن آن نیز نبات فراوان،
طرز تهیه آروغن.ابتدامقداری آرد گندم را با روغن فراوان سرخ میکنند.سپس.مغز بادام ومغز پسته رابصورت بلغور خُرد کرده وبه همراه ادویه مخصوص که از داروهای گرم ومقوی تهیه شده ،همه رابه آرد سرخ شده در روغن فراوان اضافه میکنند.وبرای مدت مناسب روی حرارت ملایم میگذارند تا آماده شود،
وچه شود اگراین آروغن با روغن اصیل گوسفندی آن هم روغن بُز  درست شود،
امروزه که روغن اصیل حیوانی به نُدرت پیدا میشود.واگر هم پیدا شود کیلوئی بیش ازصدهزار تومان هست.آروغن با روغن نباتی .که آن هم از روغن پالم درست شده .آروغن نیست،
گفتیم که آروغن را مادر عروس خانم  در شب عروسی درست میکرد.وفردای آنروز برای داماد میفرستاد.وفکر میکنم که این سنت ودرست کردن آروغن مختص محدوده چنار.اقلید.وروستاهای اطراف آباده باشد.ودر هیچ جای دیگری چنین رسم وآئینی وجود نداشته باشد،
درگذشته آروغن را فقط مختص آقا داماد درست میکردند.اما امروزه به خصوص درشهرستان اقلید.بنام داماد وبکام کُلیه فامیل دو طرف در دیگهای بزرگ درست میکنند وفردای عروسی برای همه میفرستند،
ودلیل اینکه داماد های قدیم آن منطقه مادر زن خود راخیلی دوست داشتند.بخاطر خدمتی بود که مادر زن در شب عروسی به داماد میکرد،
واگر امروز داماد ها میانه خوبی با مادر زنشان ندارند.چون آروغن شب عروسی را نخورده اند.واگر هم خورده باشند ،آروغن با روغن نباتی را خورده اند.
 
این بود فلسفه آروغن
باسلام ودر ادامه.گویش های محلی،حرف ب
بید-بود
بیدماغ-به کسانیکه ناراحتند.از چیزی دلخورند.میگن چرا بیدماغی،
باشلوق-مَهریِه
بِه تُرون-غِل بِدِه
بِه تُرونَم-غِل بِدَم
بِه تُرونیم- غِل بِدیم
بِه تُرونید-غِل بِدید
بِه تُرونَند-غِل بِدَند
بُوبا-بابا،پِدَر
بُو بام هِی-دَر موقع تعجب از چیزی.یا حوادث ناگهانی.ناخود آگاه گفته میشد.بُوبام هِی
باربَند- محل نگهداری احشام.گاو،گوسفند،الاغ.
بی بی-مادر بزرگ.مادر پدر،یا مادر مادر
بیق-بوق
بِرِنج پِلا-آبکش روحی یا مسی
بِچِلون-فشار بده
بِچِلونَم-فشار بدم
بِچِلونیم-فشاربدیم
بِچِلونید-فشاربدید
بِچِلونَند-فشار بدند
بُب قوری-کور،نابینا
بالخونه-بالاخانه،درچنار در بالاخانه ها که سقف آن ازتیرچوبی بود،کشمش سبز درست میکردند.بدین صورت که انگور عسکری را به طناب های مخصوص که از نخ های پنبه ای تهیه شده بود گره میزدند واین طناب ها را به میخ هائی که  با فاصله به تیر های چوبی کوبیده شده آویزان میکردند،
بوگَندوک-گیاهی وحشی وخود روست.که در اطراف قلعه های چنار زیاد دیده میشود.وبا توجه به اینکه به این گیاه بوگندوک  میگویند.دانه این گیاه همان اسفند است.که وقتی روی آتش میریزند دود حاصله از آن بوی بسیار مطبوئی دارد.معمولا در همه منازل ودکان های عطاری یافت میشود ومورد استفاده در خیلی مناسبات.مثل  دود کردن جلو عروس وداماد،جلو زوار ،حُجاج،دسته جات عزاداری،ویا کودکانی که مورد توجه قرار میگیرند از دانه این گیاه استفاده میشود،
بِنج-زنبور های زرد کوچک که نیش میزنند،
بِنج کافَر-زنبور های قرمز رنگ بزرگ،
بُخُسب-بخواب
بُخُسبم-بخوابم
بُخُسبید-بخوابید
بُخُسبیم-بخوابیم
 
بُخُبَند-بخوابند
باسلام وادامه.گویش های محلی،ودر ادامه،حرف(ب)
بُخُسبَند-بخوابند
بِ جُمب-تکان بخور
بِ جُمبید-تکان بخورید
بِ جُمبَند-تکان بخورند
بِ جُمبیم-تکان بخوریم
بَقور-قورباغه
بارگا-کشاورزان با جابجا کردن آن.به وسیله بیل.مسیر آب را تغییر میدادند. که اکنون  دردون بقول خودشان جای گزین بارگا شده
بی نیک-وسیله ای چوبی بود که در گذشته.کلاف نخ را به دور آن می انداختند وبه وسیله دوک یا همان چرخ نخ ریسی ریسمان درست میکردند،
بَر جین-از این وسیله برای خرد کردن خرمن گندم یا جو،ارزن،گال.استفاده میشد،وسیله ای بود که از چند تکه چوب وچند حلقه فلزی دندانه دار درست شده بود،لین وسیله را به دو الاغ یا دو راس گاو می بستند.ویک نفر روی آن می نشست تا سنگین شود.وبه دور خرمن گندم یا جو میچرخیدند.تا کاملا خُرد شود.وبتوان کاه را از دانه جدا کرد
بَند تُمون-در قدیم به جای کش در لیفه پی جامه یا همان تُمون،بند تُمون میکردند،بند تُمون را زنها با نخ  ظریف سفید میبافتند.ومعمولا ارباب ها وبزرگان  که پارچه تُمونشان نیز با سایرین فرق میکرد.واز جنس پارچه دَبیت مشکی بود،بند تُمون خودشان را به اندازه یک وجب به جلو خودشان آویزان میکردند.واین یکی از نشانه های ارباب ها ویا بزرگان بود،
وموقع غذای حاجت یعنی دست به آب رفتن باید  گره بند تُمون را باز میکردیم،
بِ تِلون-لِه کُن
بِ تِلونَم-لِه کُنَم
بِ تِلونیم-لِه کُنیم
بِ تِلونَند-لِه کُنَند
بُر بُخُسب-بُرو بخواب
بِ پا-مواظب باش-مراقب باش
بِیلِه-انبوه چیزی،جمع چیزی
بَر قوک-مقدار کم
بِ جِرِه-جیغ زدن،از خود صدای شیون در آوردن
بُی سا-بِایست
بُی سادَم-ایستادم
بُی ساد-ایستاد
بُی سادیم-ایستادیم
بُی میسیم-می ایستیم
بُی میسَند-می ایستند
بُی می سید-می ایستید
بِل تاشَه-بگذار رَد بشه
بِل تاشَم-بگذار رَد بشم
بِل تاشیم-بگذار رد بشیم
بِل تاشَند-بگذار رَد بِشند
بِل بِرِه-بگذار برود
بِل بِرَم-بگذار بروم
بِل بِریم-بگذار برویم
بِل بِرَند-بگذار بروند
بِل بِرونَ-بگذار براند
بِل بِرونَم-بگذار بِرانم
بِل بِرونیم-بگذار برانیم
بِل بٍرونَن-بگذار برانند
بٍل بِلم-بگذار بگذارم
بِل بِلیم-بگذار بڱذاریم
بِل بِلَن-بگذار بگذارند
 
بِل بٍلَه-بگذار بگذارد 
باسلام.در ادامه گویش ها.اینک حرف(پ)
پِنجِروک-نوعی وشگون.با سر در انگشت.یاناخُن
پِلتون-این هم به نوعی وشگون است.باپهلوی انگشت شصت.وانگشت دوم
پینِه-آثار کار سخت در کف دست.سفت شدن کف دست
پینِه-این پینه به نوعی سبزی خوردن است که بصورت خودرو در کنار جوی های پر آب به صورت خود رو میروید.در شهر ها به آن پونه میگویند.بسیار سبزی خوش طعم ومعطری است.وگل این گیاه مصرف طبی هم دارد.ضمنا هم برگ وهم گلش خشک شده آن در آب دوغ وماست .خوشمزه است،بعضی خانواده ها نیز اسم دخترانشان را پونه میگذارند،
پا پَتی-پا برهنه
پِر-به کهیر که روی پوست بدن زده میشد(پر) میگفتند
پِر-به جمع کردن گندم وجو که تازه درو کرده بودند.ودر جائی روی هم انباشته  میکردند.تا بعدا خُرد کنند.به  آنهم(پِر) میگفتند
پُر اُو-سیر آب،پُر آب
پِرِشنِه-عطسه
پَچِرا-پس چرا
پَستو-اطاق عقبی،صندوق خانه
پَخشِه-مَگس
پَخشِه کور-پَشه های ریز که در اطراف ظرف های سرکه.یا ترشی جمع میشوند،
پَکوشار-بلدرچین
پا سَبک کرده-زایمان کرده،
پاچٍل- گودال مستراح های قدیم
پِرِشتوک-پَرستو
پِنچِر-پَنچَر.پنچری لاستیک دو چرخه.موتور.ماشین
پَسین-عصر.بعد از ظهر
پیک-توخالی.پوک
پُیین-پایین
پِنجِرِه-پَنجَرٍه
پَخمِه-لَش.بی عُرضه
پاچِلون-چیزی رابا پا فشار دادن.در گذشته گِل بنائی را با پا به هم میکردیم.مثل کاه وگِل را با پا مخلوط میکردیم،ضمنا وقتی میخواستیم با انگور شیره به پزیم.انگور ها را در یک دیگ بزرگ میریختیم وبا پا لِه میکردیم.البته بدون کفش.کفش که آنموقع نبود.گیوه هامون را در میآوردیم.پا مونم تمیز میشستیم.
پُرسِه-مجلس ختم
پیش گیره-به لنگ خانم ها که به حمام های عمومی میرفتند.وبدور خود می بستند تا عورتشان رابپوشا نند.پیش گیره می گفتند،
پَلی-پَهلو
پیلی-این وسیله که از چند قطعه چوب درست شده بود.برای درست کردن نخ های پشمی یا موی گوسفند.
پیش پِنجِه-یک نوع رویه گیوه بود.که در قسمت جلو گیوه.روی همان رویه گیوه برای قشنگی می دوختند.چون در قسمت جلو گیوه دوخته میشد.درست در بالای انگشتان پا.لذا به آن پیش پنجه میگفتند،
پِر پِروک-نوعی فرفره که روی زمین یاروی چیزی میچرخاندیم،
پَچَل-شلخته.کثیف
پار کردن-کَندن برگ های اضافه درختان مُو(انگور)
پِنجِه کون-کَرت بندی زمین های زراعی
پِشِنگِه-با دست آب پاشیدن روی چیزی.بطوری که دست مشت بشه وباز بشه
با سلام وشب بخیر.ودر ادامه گویش ها وکلمات خودمانی(حرف ت)
تَملیک- یعنی مَهریه
تیت-توت
تیت سیا-شاتوت
تُمون-زیر شلواری
تیلِه ماروک-مارمولک
تیله سگ-توله سگ
تیله گربه-بچه گربه
تُنِه-نخ مخصوص قالی بافی
تُر بِه-نوعی کوله پشتی که از  نخ های تابیده از موی گوسفند(بُز) درست میکردند.ومعمولا همه مردان کشاورز همیشه همراه داشتند.این کوله پشتی که به آن توبرٍه میگفتند.برای حمل محصولات کشاورزی یا علوفه استفاده میشد
تُرب-تُرُب سیاه
تاس-لگن مخصوص حمام.هم برای آقایان.هم خانم ها.این تاس از جنس مس ساخته شده بود.ودارای شکل خاصی بود
تی پا-لَگَد.اُردَنگی
تیارت-تآتر
تیش تیز-نوعی تیشه تیز با دسته ای کوتاه.که از ابزار نجاری بود.از این وسیله برای تراشیدن دسته بیل وکلنگ وتیشه استفاده میشد،
تُو خال-تَب خال
تُو خوردن-تاب خوردن،
تَنخا-به چیز بی ارزش گفته میشد.البته از این واژه در امور حسابداری ویا وجهی که معمولا در اختیار کسی برای خرید وهزینه های روز مره قرار میگیرد نیز تَنخا میگویند،
تُمبیده-فرو ریخته.معمولا سقف یا دیواری که خودش فرومیریزد میگفتند تُمبیدِه
تُمبید-فُرو ریخت
تیدون-تون حمام.حمام های خزینه ای که در  گذشته آب آن به وسیله آتش گرم میشد.جائی که  آتش را به زیر پاتیل حمام روشن میکردند تا آب خزینه گرم شود.تیدون میگفتند،
تَر تیزَک-سبزی شاهی
تُل -تَپٍه.یا تَل
تُرونه بازی-در تهران میگویند بازی تُرنا که در گذشته در قهوه خانه ها بازی میکردند.ولی تُرونه بازی مورد نظر..جوان ها به دو دسته مساوی تقسیم میشدند.و یک دایره بزرگ روی زمین میکشیدند.وبعد از قرعه گروه بازنده به داخل دایره میرفتند وهرکدام یک شلاق.یا کمر بند.یا طناب را در پشت خط دایره زیر پا میگذاشتند.گروه بیرون دایره باید این شلاق ها را از زیر پای آنان به هر شکل بر دارند.اگر موقع بر داشتن شلاق از زیر پای آن گروه.گروه داخل با پا به پای هر کدام از افراد بیرون دایره میزدند.این گروه بازی را باخته وباید .جای خودشان را عوض کنند.بازی جالبی بود ودر بخش بازی ها بطور اختصار توضیح داده بودم،
تَرکٍه بازی-این بازی هم بسیار بازی جالبی بود.اما فقط در عروسی ها انجام میشد.در یک محوطه وسیع.با آهنگ ساز و دُهُل توسط مردها  انجام میشد.در حقیقت یک نوع رقص بود که با دو قطعه چوب.یک چوب بزرگ به اندازه دسته بیل  به عنوان پایه ودفاع.ویک قطعه چوب  کوچک همان ترکه برای زدن به پای طرف مقابل.وبدین صورت چوب ها رَد وبَدل میشد. این بازی بیشتر وقتی داماد را سَر شب به حمام عمومی می بُردند.تا داماد از حمام بیرون بیاد.جلو حمام مرد ها تَرکه بازی میکردند،
تالِنگی-لِی لِی.روی یک پا راه رفتن،
تِلگا-جمع کردن کود های حیوانی را در یک جا بیرون از قلعه.تٍلگا میگفتند
تَلمبار-جمع شدن وانبوه شدن چیزی روی هم را تَلمبار میگویند
تُرسیده-خَراشیده
تٍلوندَن-لِه کردن چیزی را با دست یا پا تِلوندَن میگن
تَنیر-همان تَنور نانوائی است
تی لی فون-تِلفون
توپٍه-توپ
تُرُمبِه-تُلُمبه
تَپِه البته با پ مشدد-به تاپله گاو میگفتند
تُنُکِه-لباس زیر خانم ها(شورت)
تُوِه-تابه.یک نوع ظرف مسی یا از ورق آهن (گرد)که روی آتش یا اجاق میگذاشتند وچیز هائی مثل تخمه.مغز بادام.گندم شاهدانه را در آن بو میدادند.البته به آن چوب های گردی که حلقه های فلزی روی آن بسته شده بود وقسمت اساسی برجین برای خُرد کردن خرمن گندم یا جو بکار میرفت نیز تُوِه برجین میگفتند
تیلکی-نشاء گوجه فرنگی یا بادمجان را تیلکی میگویند
تورِه-شُغال
 
تیسکالی-جُفتَک
باسلام.ودر ادامه گویش های عامیانه(حرف ج)
جوقن-به نوعی هاون بزرگ که از سنگ تراشیده شده.در گذشته در اکثر خانه ها وجود داشت.از این وسیله که یک دسته چوبی بزرگ به همراه داشت.برای خُرد کردن.نمک های سنگ.پوست کندن گندم.جو.ارزن.گال.وغیره استفاده میشد.تاگفته نماند که این کارها توسط خانم ها انجام میشد،
جُوال-نوعی کیسه از گونی بزرگتر که ازمعمولا از نخ هائی که از موی گوسفند بود درست میکردند.واز این وسیله برای جابه جائی کاه.یا سایر محصولات کشاورزی مثل شلغم.هویج.چغندر  مورد استفاده قرار میگرفت،البته نوع دیگر آن که از نخ های پنبه ای درست کرده بودند.برای بردن گندن به آسیاب برای آرد استفاده میشد،
جُوال دوز-از یک میله فلزی باریک درست شده بود.برای دوختن در گونی یا همان جُوال.یا جَوال.ضرب المثلی هم در این رابطه داریم.که میگن یه سوزن به خودت بزن.یه جوال دوز به مردم،
جوق-جوی آب.
جیر جیروک-سوسک هائی که در شب آواز میخوانند.این حشره بیشتر در جنگل های شمال وروستاها یافت میشود
جُل خَر-پالان الاغ
جُل پِلاس-به تکه پارچه های کهنه ومندرس میگفتند جُل پِلاس
جاشیر-نوعی علوفه بود که در گذشته از بیابان های سرحدات محلی به نام اُوهُری تهیه میکردند.این علوفه برای احشام مثل گاو وگوسفند بود،البته یک نوع دیگرش را از کوه های اطراف اقلید تهیه میکنند.وآن را در ماست میریزند ومیخورند.
جِی-یوغی بود که روی گردن گاوها والاغ ها در موقع شخم زدن.یابرجین کردن میگذاشتند تاگردنشان صدمه نبیند.شاید در فیلم هائی مثل سریال سلطان وشبان وسریال یوسف پیامبر در زندان ها دیده باشید که به گردن زندانی میانداختند تا زجر بکشد.
جُل کهنه-پارچه های کهنه،
جیم-نوعی پارچه مشکی  با دوام بود.که از آن تُمون.همان زیر شلواری درست میکردند،
 
نیمه شبتون بخیر ساعت نزدیک دوازده شبه،منتظر ادامه گویش های خودمانی باشید
باسلام ودر ادامه گویش های محلی خودمان اینک(حرف چ)
چِفت-دکمه لباس
چِفتوک غیبی-دکمه قابلمه ای
چِفت ریزٍه-معمولا به قلاب و زنجیری که به درهای چوبی میزدند وقفل آویز به آن میانداختند.چِفت ریزه میگفتند
چارقَد-پارچه سفید چهارگوش که خانم ها به جای روسری برای پوشاندن موهای خود به سَر میکردند ویک عدد سنجاق قفلی  اورا به زیر گلوی خود می بستند چارقد میگفتند،اصلا واژه چارقد.یعنی چهار طرف پارچه به یک اندازه.به یک قَد باشد،
چُنِه-چانِه
چِر کور-کثیف
چِمری-شیشه چراغ های نفتی مثل لامپا،گٍردسوز
چُقُلی-شکایت کردن
چَرب چیلی-به غذاهای خیلی چرب ویاچیز های آغشته به روغن میگفتند چرب چیلی
چینِه-دیوار گلی.هر قسمت از دیوار که در یک مرحله کشیده میشود راچینه میگویند
چَپُل-دست زدن،کف زدن در مراسم شادی
چوغور-گُنجٍشک
چوغور کاکلی-یک نوع گنجشک که کاکلی بر سر دارد
چوغور بازاری-نوعی پرنده زیبا به اندازه گنجشک با دُمی بلند وبه رنگ آبی کم رنگ وسیاه
چِل چُو-یک کلاغ،چهل کلاغ
چوق-چوب
چِرشی-صورت
چوق پِل بازی-اَلَک دو لَک،در بخش بازیهای چناری به اختصار در مورد این بازی توضیح داده بودم
چُرشنِه-تنقلات میان وعده
چَبِش-گوسفند از خانواده بُز که یکسالش تمام نشده
چِش کرونه-مقدارکمی هیزم برای روشن کردن آتش
چاقچور-نوعی پوشش زنانه .مثل چادر
چِلوندن- فشار دادن
چُلُفتِه-شاخه های ریز درخت که برای درست کردن آتش جمع میکردند
چاطاق-دری که دولنگه اش  کاملا باز باشد
چارتاخت-به کسی که سوار بر الاغ یا اسب باشد.وچهار نعل براند
چولِه- جوجه تیغی
چٍز-نوعی حشره بی آزار که در تابستان در بیابانها  پیدا میشود در شهر ها به آن سیر سیرک میگویند،خیلی قشنگ آواز میخواند
چَغَل-چَسبَنده
چِراغ بادی- فانوس
چاپُشتِه-به جائی که آب قنات از آنجا عبور میکند.ومقداری از سطح زمین پائین تر است چاپُشتٍه میگویند
چُوشی-چاوُشی.معمولا موقع رفتن به زیارت کربلا،یا موقع بر گشتن.مداحی که برای زوار میخواند را چاوشی گویند
چِمدونم-چه میدانم
چَرخ ریسوک-در گذشته به نوعی پرنده که شبیه به قوش بود وبیشتر در اطراف درخت چنار معروف در مسجد پرواز میکرد.چَرخ ریسوک میگفتیم
چِم چاره-به گونه ای پاسخ بی ادبانه بود.که گاهی کسی بکسی میگفت چکار کنم،طرف مقابل می گفت چِمچاره
چَسبور-چَسبنده
چُپون-چوپان،شبان کسی که گوسفندان را به چَرا میبُرد
چَرخوک-وسیله ای بود که در قدیم پنبه را از دانه جدا میکرد.واین وسیله از چند قطعه چوب تشکیل شده بود
 
چِلالی-نوعی سبد کوچک بود که از تَرکه های باریک درخت بافته شده بود.ودر موقع جمع کردن توت ویا چیدن انگور مورد استفاده قرار میگرفت
باسلام وشب بخیر .ودر ادامه گویش های محلی خودمان(حرف  ح)
حَب-قُرص.دارو
حُوچین-در گُذشته از این وسیله برای جدا کردن دانه های گندم از کاه استفاده میشُد.این وسیله  از چند تکه چوب باریک به صورت شانه ویک دسته بلند درست شده بود.بعد از اینکه خرمن راخُرد میکردند.باید صبر کنند تا باد بیاید.وبا این وسیله مخلوط کاه وگندم رابه طرف بالا بپاشند تا دانه ها از کاه جدا شود،وچه بسا  بعد از خورد شدن خرمن چند روزی اسیر  این کار بودند.وباید منتظر بمانند تا باد به وزد.به این وسیله حُوچین میگفتند.خوشبختانه امروزه ماشین کامباین همه کارها را آسان کرده،
حَسین-ظرف سفالی برای نگه داری ماست،یا سائیدن کشک.در قدیم با این ظزف تاقار هم میگفتند
حَکیم-دُکتُر
حَلُو-شعله آتش
 
حُوش-از این واژه برای ایستادن الاغ استفاده میشد(ترمز الاغ)
حرف خ
خُو-خواب
خُوُم میاد-خوابم میاد
خُوُش میاد-خوابش میاد
خُوُمون میاد-خوابمون میاد
خُوُشون میاد-خوابشون میاد
خُوُدون میاد-خوابدون میاد
خُرِه-جُذام،بیماری پوستی،معمولا به چیز بی ارزش هم میگفتند خُره
خیار-خربزه
خیار بالنگ-خیار سبز
خیزُم-هیزُم .بوته
خوروسوک-سوسک.سوسک های کثیف فاضلاب
خار کپوک-خار پشت
خافوروک-نوعی علف خود رو که در مزارع میروید
خِلا-توالت.مستراح
خُیِه-دنبلان گوسفند.یا افراد مُذکَر
خِر خٍره-لوله نای.لوله گلوی جانداران.مثل انسان.یا حیوان
خَرمَگِس-مگس های بزرگ
خَسبَک-نوعی خُرمای خشک
خیش-وسیله ای که در گذشته با آن زمین را شخم میزدند.این وسیله که از چند قطعه چوب ویک قطعه فلز درست شده بود را به دو راس گاو نَر می بستند وزمین راشخم میکردند
خاکیشتَر-خاکٍستَر
خوار شیَر-خواهر شُوهَر
خوار زَن-خواهر زَن
خَزینه-حمام های قدیم .دارای مخزنی بود که به آن خزینه می گفتند.خزینه را پُر از آب میکردند.وآب خزینه را با آتش گرم میکردند.تا مردم برای استحمام استفاده کنند
 
خَر خیزُمی-از سُنت های قدیم بود.در آنزمان که مردم برای گرمایش وپُخت نان وپُخت غذا از هیزم وبوته های بیابان استفاده میکردند،رسم بود هر جوانی میخواست از همان روستا زَن بگیرد.عده ای از حوانان محل ودوستان هر کدام با یک خَر به صحرا میرفتند ویک بار بوته برای خانه پدر عروس میآوردند،خَر هر کس زود تر به در خانه پدر عروس میرسید.یک دستمال ابریشم توسط پدر عروس خانم به پردن الاغ اوبسته میشد
حرف د
دِرُوش-دَرَفش-نوعی وسیله گیوه دوزی.یا کفاشی است.واین وسیله دو نوع است.یک نوع آن کفاشها یا گیوه دوز ها با آن سوراخ میکنند وسپس سوزن ونخ را از  آنجا عبور میدهند.نوع دوم سر آن بصورت قلاب است ونخ را بوسیله آن  بیرون میکشند،
البته دَرَفش به معنای پرچم هم میباشد،
دَوا گُلی-مِر کو کُرم.وامروزه بتادین جای دوا گُلی آمده.روی زخم میریزند تااز آمدن خون جلوگیری شود
دَلِه-پیت حَلبی.ظرف خالی روغن
دُمادون-در حقیقت دِما دان است.روزنه ای که هوا رابداخل تنور های زمینی هدایت میکرد.تا آتش بهتر بسوزد
دُسِه-نوعی ظرف سفالی برای پخت غذا.که امروزه به آن دیزی گفته میشود.این ظرف سفالی در اندازه های مختلف.یک نفره،دونفره،وخانوادگی  نیز میساختند.
نوع دیگر آن از جنس روی بود که به آن دُسِه روحی میگفتند.واز این ظرف برای نگهداری روغن وغیره استفاده میشد
دیلچٍه-پنجره ای که دود مطبخ را به بیرون هدایت میکرد
دُرُسوک-نوعی دَمی که با بلقور گندم یا گندم پوست کنده درست میکردند ومعمولا در تنور نانوائی میگذاشتند تا بهتر بپَزد
دُوقلی-دوقلو
دٍنگ-سِفت .محکم
دیلَق-گرد وخاک
دیشُو-دیشب
دوال-دیوار
دِ دٍه-خواهر.همشیره.آبجی،البته به روستائی که در نزدیکی آباده به نام دِهدَق است،نیز دٍ دِه میگویند
دوشاب-شیره انگور،یا توت،یاخُرما
دویی-دایی
دول-دَلو.ظرف لاستیکی که بوسیله آن از چاه آب میکشند
دُبُر-گوسفند نَر از جنس بُز که برای  آبستن کردن بُز ها پرورش میدادند
دِلَنگُو-آویزان
دِل تَختِه -دل درد
دِندُد نَرم-به نوعی فُحش بود
دید کٍش-دودکش.سوراخی که دود بخاری یا هر چیز دیگر از آن خارج شود
داس خالٍه-وسیله ای بود شبیه به داس.ولی از داس کوچکتر.برای کندن علف های هرز از زمین
دُوری-نوعی بشقاب   بزرگ مسی
دَشتِ بان-نگهبان مزارع کشاورزی
 
دَروازه بون-دروازه بان
باسلام وشب بخیروتبریک وتهنیت به مناسبت بعثت رسول مکرم اسلام،
ودر ادامه گویش های محلی خودمان(حرف های  ذ،ر،ز،ژ)
رید میشِه-خجالت نمیکشی
روخونِه-رودخانه
رواسِه-ریواس.گیاه بسیار خوشمزه ای که در همین فصل در کوه ها میروید.ساقه این گیاه خوردنی است.مزه اش تُرش است.این گیاه در گذشته در کوه های چنار خودمان پیدا میشد.ولی بدلیل خشکسالی چند سال اخیر.به نُدرَت یافت میشود.ریواس در کوه های اطراف شهر نیشابور فراوان است.واگر اکنون به نیشابور سفر کنید.در دروازه های شهر بیش از دَه وانت نیسان پُر از ریواس ایستاده اند.
رٍسبون،یا رسمون-همان ریسمان است.
ریقوری-پارچه ای که روی قوری میاندازند تا چای بهتر دَم بٍکٍشَد
ریت-یعنی رویَت
روشت-شُل.آبَکی
رونٍکی-تسمه ای که به پُشت پالون الاغ میدوختند.تا در موقع حرکت در سراشیبی پالون الاغ به جلو نرود.
رٍسمون کَمونه-دو نوع ریسمان از جنس موی گوسفند بافته شده بود.که فقط در موقع صحرا رفتن وآوردن هیزُم از این دو ریسمان استفاده میسد.به یکی از این دو ریسمان میگفتند.وبه دیگری کمانه،
رَز-درخت انگور
زولی-زالو،همان حشره خون خوار.که روی زخم یا دُمَل چرکی میانداختند تا چرک وخون کثیف را بِمٍکَد،
زوییده-زائیده. زایمان کرده
زُدی-شیره بعضی درختان میوه.مثل  آلو،زرد آلو،بادام که از ساقه آن بیرون میزند.وحالت چسبندگی دارد
زانی-زانو.قسمت میانی پا.
زورکی-چیزی را به زور به کسی تحمیل کردن
زَردالی-زرد آل
در ادامه(حرف  س)
سازوک-گیاهی است خودرو.که در فصل بهار در بعضی زمین های زراعی میروید. این سبزه مصرف خوراکی دارد.وبسیار خوشمزه است،طبع گرم دارد ومثل اسفناج هم بصورت آب پز وهم بصورت سرخ کرده با پیاز وروغن خورده میشود.ودر میان سبزی های خوردنی که بصورت پخته میل میشود.خوشمزه ترین سبزی هاست.
سیمیروک-این گیاه نیز خود روست واز خانواده سیر است.طبع گرم دارد.در فصل بهار سبز میشود.برگ این گیاه شبیه برگ تَره است.ریشه پیازی دارد.این سبزی را هم بصورت آب پَز وهم مثل اسفناج سرخ کرده با پیاز وروغن.وهم این سبزی را مثل سبزی پلو به برنج میزنند.ضمنا کو کو سبزی هم میشود با آن درست کرد.بسیار سبزی خوش مزه ایست،
سماق پالون.به آبکش مسی یا روحی میگفتند
سیفداب-همان سفیداب است. که در حمام برای چرک گرفتن استفاده میشود.
سه چارک-سه چهارم یک مَن تبریز است.
سیر اُو-به زمین زراعی که آب فراوان داده شود میگفتند سیر اُو شده
سَر اُو-کشاورزی که برای آبیاری مزارع میرفت میگفتند رفته سَر اُو.
سُرور-دماغو.کسی که همیشه دَماغش آویزانه
سُوار-سَوار
سُندٍه سَلوم-به جوشی که در گوشه چشم زده میشد.میگفتند سُنده سَلوم شده.
سُقُلمِه-مُشت زدن به کسی با دست
سیک-گوشه دیوار اطاق یا هرجا
سینه سیا-پرنده ایست به رنگ خاک.بزرگتر ازکبوتر.که جلو سینه اش به رنگ سیاه میباشد.احتمالا همان تیهوست
سیفتال-سپیدار.درخت تبریزی
سیفال-به ساقه های گندم یا جو میگفتند
سیچَک-تکه چوب بسیار کوچکی.که درقفل های چوبی(کٍلِندون)به کار میرفت وباعث نگه داشتن زبانه کِلِندون میشد.فقط به وسیله کلید های چوبی بالا میرفت تا قفل باز شود.
سِمِنت-سیمان،ساروج
سیرُوی-سیرابی
سیرُو-همان سیرابی است.
سیلاخ،یاسیراخ-همان سوراخ است
سُتُرمِه-بد قواره.به چیز زُمُخت گفته میشد
سُوز-همان رنگ سبز است
سُک سُکوک-قائم موشک بازی
سیم نَما-سینَما
سٍکَرتٍه-به کود حیوانی فشرده شده که بصورت تخته از زمین کنده شود میگفتند
سَلاتون-سَرطان
سیزَن-سوزن
سامون-به دیواره دور کَرت بندی زمین کشاورزی سامون میگفتند
سَرجوق-سَر جوی آب
سینِه مَزار-رفتن کنار قبرستان
سُرمه-همان توتیا است.نوعی لوازم آرایش خانم هاست.که در اطراف چشم میمالند،البته به شهر سور مَق هم که در ۱۵کیلومتری آباده است.به زبان آمیانه.سُرمِه میگویند
 
سُک-معمولا برای اینکه الاغ تند تر راه برود.به وسیله چوبی یا شیئی به پشت اوفشار میدادند.به این عمل سُک میگفتند
ادامه گویش های محلی(حرف ش)
شُلُموک-به تِکِه پارچه ای که خیس میکردند .و به دور تنور نانوائی می مالیدند تا دوده های حاصل از آتش را پاک کنند.شُلُموک  تَنیر میگفتند
شُتُر خدا-نوعی حشره شبیه به مَلَخ
شُودَر-شَبدَر علوفه ایست شبیه به یونجه با برگ های پهن تر از یونجه وساقه های پُرآب.که به حیوان میدادند
شُو-شَب
شَفتالی-شفتالو
شَلغُم-شَلغَم
شَپِلاق-سیلی.چَک
شیَر-شُوهَر
شیلیت-خیس شُدَن با آب
شُو چَرِه-تَنَقُلاتی که در شب های بلند زمستان برای سرگرمی میخوردند.مثل برگه هلو،شَفتالو،تخمه،قیسی،وزرد آلوی خشک
شیر پِلا-پارچه تنظیفی که برای صاف کردن شیر گاو یا گوسفند استفاده میکردند
شِنگ-نوعی گیاه خودرو است بابرگ های باریک ودراز که در مزارع سبز میشود ومصرف خوراکی دارد
شیت- شوت
شیت زَدن-شوت زدن.یا سوت زدن
شیتَک-سوت .نوعی سوت سوتک که گاهی با گِل هم دُرست میکردیم
 
شَبَلی نون شَبَلی-نوعی بازی بود که از روی هم می پَریدیم
با سلام وشب بخیر ودر ادامه گویش های محلی(حرف ص،ض،ط،ظ،ع،غ،ف،ق،)
صنداق-همان صندوق است
از حرف ض نداریم
از حرف ط نداریم
از حرف ظ نداریم
حرف (ع)
عامو-عَمو
عاریس-عروس
عارسی-عروسی
عصاری-جائیکه از دانه بٍدٍنجیل روغن چراغ میگرفتند
حرف(غ)
غُلاغ-کَلاغ
غُلاغ سیاه-زاغ.کلاغ سیاه
حرف(ف)
فِرکِشیدن-سَرکشیدن.غذای آبکی راسَر کشیدن
حرف(ق)
قٍرچوک-قسمتی از گوشت گاو یا گوسفند.که شبیه استخوان است ولی جویده میشود راقِرچوک میگویند
قاز قازوک-نوعی سوسک که بالهای سبز رنگی دارد
قولِنج-گرفتگی رگ پشت گردن یا کَمر(رگ به رگ شدن پُشت)
قُرتُو-آب تَنی
قُمبُو-جمع شدن آب  در جائی
قِلِنجوک-روی دوش کسی سَوار شدن
قٍلجوک-به انگشت کوچک دست میگویند
قال به سنگ-همان قُلاب سنگ است،برای پرتاب سنگ
قوتی بازی-یک قُل دو قُل،بازی با تعداد سنگ ریز
قام قاموک-بازی قائم موشک
قُمری-یاکَریم
قُلُمبٍه-چاق،تُپُل
قُبُلوک-نوعی سه پایه که روی اجاق میگُذاشتند
قِلِیسوک-پِشکِل شُتُر
قُر بَتی-کُولی،کوچ نشین
قُل چُماق-هیکلی.زور مند.قوی
قُرماس بَگی-مزرعه ای دَر پُشت کوه های دَنٍه بود.خدا رحمت کند اُس حیدَر وفائی در آنجا دَر چاه اُفتاد وبه رحمت خدا رفت
قَدیفِه-به حوله حمام میگفتند
قاتٍق-ماست.دوغ.محصولات لَبنی
قٍیماق-سَرشیری که از روی شیر جوشیده میگرفتند
قَلِ نُو-قَلعه نو
قَلٍ کُنِه-قَلعه کُهنه
قَلوک نُوی-قَلعه ای که به سمت اقلید است قَلٍ کیلیلی هم میگفتند
قٍلٍنگ-پای دراز
قُودِه-به دسته سبزی.یا هر گیاهی که به صورت دسته بود میگفتند قُوده
قُو دوک-این هم همان دسته سبزی کوچک بود
 
قُلُپ-دَهان پُر آب
حرف ک
کربیت-کبریت
کِناراب-مُستَراح،تُوالت
کُلون-شب بند در های چوبی قدیم
کِرا-کُلدَر،وسیله ای برای بستن زمین زراعی،کَرت بندی کردن
کُوش-کفش
کُوش دوزوک- حشره کفش دوزک.که پرواز میکند.به رنگ قرمز با خال های سیاه
کُ کا-برادر،داداش
کُدی-کِدو
کُدی روسی-کٍدوی مُرَبایی
کُدی حَلوایی-کِدوی حَلوایی
کُدی آشی-این هم نوعی کدو با پوست بسیار ضخیم
کُوک-کَبک
کَل زَک-نوعی پرنده شبیه کلاغ با دُمی بلند.به رنگ سفید وسیاه
کَل جوش-نوعی غذا که باکشک وگردو  ونعناع خشک دُرست میکنند.فوق العاده غذای خوشمزه ای است
کوت- کُت
کو کو کو-پرنده هُد هُد،شانه به سر
کُم-شٍکَم
کُهنه دست-دستگیره پارچه ای آشپزخانه
کٍوٍره-کَثیفی
کُماجدون-نوعی قابله مسی در دار
کُوارٍه-خُرده های ظروف سفالی
کُتَکوک-نوعی مارمولک.کَله پَنوک هم باش میگفتند
کٍند-پُشت
کَله پَتی-سَر برهنه
کون اُو زَنوک-سنجاقَک.حشره ای به اندازه مَلَخ.که خیلی شبیه به هلکوپتر است.روی جوی آب در هوا می ایستد وهر چند گاهی  دُمَش را به آب میزَنَد
کُرپِه-بُز کوچک
کَرِ-بُز غاله.بچه بُز
کٍلٍندون-نوعی قفل چوبی.که در قدیم روی دَر همه باغ ها بود
کٍنٍر-نوعی بوته که در کوه ها می روئید.وبرای سوزاندن می آوردیم
کُپِه-جمع شدن وانبوه شدن چیزی روی هم را کُپه می گفتند
کُما-نوعی علوفه که فقط در کوه های اقلید وسرحد وجود داشت.این علوفه را در قدیم برای آذوغه زمستان الاغ می آوردند.وبا کاه مخلوط میکردند،البته به  انسان هائی که در اثر ضربه سر بیهوش میشوند نیز کُما میگویند
کُپ-نوعی بوته گِرد.پُر از خار.به هم فشرده
کوله-به بوته وخار هائی که برای سوزاندن از بیابان ها میکندیم وبا طناب می بستیم و به پُشت می گرفتیم به خانه می آوردیم،کوله می گفتیم
کَرِ چرون-به کسی که بُز غاله ها را به چرا می بُرد کَرٍ چرون می گفتند
کُدَرو-وسیله ای بود که از نخ پنبه ای  بافته شده بود.روی الاغ میگُذاشتیم.ودَر آن کود وخاشاک را جا بجا می کردیم
کَگٍز-نوعی علوفه بود با گلهای زرد.که برای خوراک حیوانات می کاشتند
کاه تی لیت-مخلوط کاه با یونجه را کاه تی لیت میگفتند
کُرتٍه-تقسیم بندی زمین زراعی.برای آسان بودن آبیارکَرتیک-نوعی وسیله آهنی به صورت شانه با دسته چوبی.برای قالی بافی
کَر کو-خربزه نارس که هنوز به اندازه خیار سبز است
کِر مَک-فینتیل دوچرخه.موتور سیکلت.لوله باریکی که در والف چرخ دوچرخه وموتور سیکلت است
کیچٍه-کوچه
کَگزی-به لکه های روی صورت میگفتند
کِیل-اندازه
کی لیل-شهر اقلید
کَپَر-کَهیر
 
کُو روز-جمع شدن در اثر سرما
باسلام ودر ادامه گویش های عامیانه(حرف گ)
گُردوک-قُلوِه
گُو-گاو
گیرٍه-نوعی سبد که از تَرکه های باریک درخت می بافتند
گَنجه-کُمُدداخل دیوار
گُلی-گِلو
گلیم-گِلوم
گُودال-چالِه
گُه تُرونوک-نوعی سوسک سیاه که مدفوع انسان یا حیوانات را با پاهایش عقب.عقب غِل میدهد و به طرف لانه اش میبرد.در موقع بردن این مدفوع کاملا گِرد میشود.وبه راحتی روی زمین غِل میخورد.به او سوسک بار بَر هم میگویند
گٍرِن-گِرٍه
گُو چَرون-گاو چَران.کسیکه گاو ها را به چَرا میبَرد
گُو بَرزِه-گاو نَر-در قدیم برای شُخم زَدَن زمین نگاه میداشتند 
گُبَقوروک-به گِل ولای سَبز رنگی که تَه جوی های آب جمع میشد میگُفتند
گُندی-نوعی غَذا.شبیه کوفته تبریزی.از کوفته بزرکتر.در واقع همان کوفته بود.اما چون بزرگ بود می گُفتند گُندی
گُل بَنی-به رنگ بین قهوه ای وبَنَفش میگفتند.گُل بنی
گُل گُو زَبون-گُلِ گاو زَبان
گِلور-آبی کِه با گِل مخلوط باشد
گِل گِلوک-بازی بچه ها با آب وگِل،گِل بازی
گُوان-پیراهن خانم ها
 
گَندِه چین-یونجه ها که در اول بهار دوباره سبز میشوز.چین اولش را گَندِه چین میگویند
سلام.روزتون بخیر.جمعه خوبی را در کنار خانواده سپری کنید،
در ادامه گویش های عامیانه.(حرف ل - م)
لُو-لَب
لِبِر-به لب های کُلُفت میگُفتند
لوچ-چشم چَپ
لاف- لَحاف
لاف کُرسی-لَحاف مخصوص کُرسی
لامپا-نوعی چراغ نفتی فیتیله ای
لَغَت- لَگَد
لُودِه-وسیله ای بود که از تَرکه درختان درست میکردند.برای حمل انگور.به هر طرف الاغ یک لنگه از آن را می بستند.وانگور ها را از باغ به خانه،یا برای فروش به اقلید می بردند،
البته.لُوده.به اشخاصیکه در بعضی مجالس لوس بازی در می آورند نیز می گویند،لُودگی نَکن،
حرف میم
می تُره-غِل میخوره
می تُرونَم-غِل میدم
می تُرونی- غِل میدی
می تُرونیم-غِل می دیم
می  تُرونند- غِل میدند
مِشا-شیره انگور
ماصندون-صندوقچه چوبی .برای نگه داری لباس،در قدیم از آن برای نگه داری خیک های ماست چکیده استفاده می کردند.این وسیله چهار پایه پنجاه سانتی از سطح زمین دارد.ویک دَر چوبی  بالای آن که لولائی است با دست بالا وپائین میرود،
مُژگون- مُژه چشم
موش کور-خُفاش
ماس-ماست
ماس پوس-ماست چکیده که در قدیم از دوغ تازه درست می کردند
مَسکِه-کَرٍه تازه گوسفند.یا گاو که از مَشک می گرفتند
مَمَر-مَسیر آب،جوی آب
مُیی تُوِه-ماهی تابه
مُقُلوک-نوعی غذا که از گندم دُرسته شرکت تعاونی در دهه 1360 الی 1370...
ما را در سایت شرکت تعاونی در دهه 1360 الی 1370 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abade1345 بازدید : 123 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 13:09